پویان کوچولوم

اینجا 7آبان و دوستت علیرضا با خاله مریم اومده بودن پیشت. ازاینکه مهمون داشتیم خیلی خوشحال بودی.قربون پسر مهمون نوازم برم.خدارو شکر سرماخوردگیتم بهتر شده.

مهمونامون رفتن و تو خودتو با پاره کردن مجله مامان و بازی کردن با چرخ رورئکت گذروندی تا عشقت(بابا حمید) اومد خونه

الهی قربون پسرم برم که دیگه میتونه رو زانوهاش بلند بشه.

چقدر خوشحالم از اینکه پسرم داره بزرگ میشه.خدایا شکرت از این لحظات قشنگی که به من دادی

اینم عاقبت فضولی مامان!!

                              پویان و باران

 اینم باران خانم ما که از موقعی که تو به دنیا اومدی ما رو به اسم پویان میشناسه.8آبان و خاله رها و عمو امیر اومدن پیشمون

 خاله قربونت بره با این فیگور عکست

9آبان و مامان میخواست غذا درست کنه ولی تو نمیذاشتی.همش میرفتی سراغ سیمای پشت تابت. مامانم گذاشتت رو تختت و رفت به کاراش برسه که صدای جیغت اومد.ببین چه جوری گیر کردی پسر شیطونم.

قربون پسر خوش اخلاقم برم.اینجا تازه از آتلیه اومدیم. عکسات خیلی قشنگ شد پسرم خییلیییییی