شیطون کوچولو

خیلی وقت به وبسایت پسرم سر نزدم.آخه پسرم خیلی شیطون شده تا ازش غافل میشم میخواد از در و دیوار بالا بره. الهی مامان قربونت بره که تو این یک ماه خیلی تغییر کردی و من دارم از این لحظات قشنگت لذت میبرم.میدونم این روزها داری شیرین ترین لحظات زندگیتو میگذرونی

12آبان وتو واسه اولین بار خودت دستتو گرفتی و بلند شدی.از پیاده روی با مامانی برگشته بودیم تو رو گذاشتم زمین تا برم لباسامو عوض کنم دیدم اون بالا وایسادی و داری ذوق میکنی. ولی دیگه خطرناک شدی میخوای همه جا رو کشف کنی ولی نمیتونی تعادلتو حفظ کنی جای بابا حمید خیلی خالیه تا این کارای قشنگتو ببینه

13آبانو رفتیم خونه دایی عباس

شب که اومدیم خونه ما میخواستیم آکادمی گوگوش ببینیم و تو نمیذاشتی ببینیم .گذاشتیمت تو ساک

چقدرم که توش موندی

15آبان. من کلاس زبان بودم با چه ذوقی برگشتم خونه تا ببینمت ولی تو اینجوری خوابیده بودی.آخه من چه جوری تحمل کنم و نخورمت

عاشق این قسمت آشپزخونه ای مثل بیشتر بچه ها

من نمیدونم تو چه جوری صورتتو خودکاری کردی. واقعا نمیشه یک دقیقه هم ازت غافل بود.نمیذاشتی هم تمیزت کنم